از کوچه های
متروک سکوت سیاه رنگ
از ان بي وفايي ها
از ان يگانه اي كه دوباره
مرا كوك نكرد
كه در ميان باد به رقص برخيزم
اخرين وداع تپشي بود از
قلب كوچكم
كه هجده سال مي نواخت
واواي بود از ان لحظه هاي
كه با اشك بدرقه مي كردم
ونگاه هایي بود از ان چشمان
خسته ام
كه روز و شب مي باريد براي
تو
و اخرين
وداع خواهشي بود از تو
ان
زمان كه از كنار مزارم
مي گذري
به روي گورم گلي بگذاري
به پاس عشقم
اري يگانه ي من
اخرين وداع تنها سروده
ايست
كه
در ميان خونم جاريست
و اخرين اوايست كه
از دوست داشتنت سروده
ام